English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7650 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account U حساب صورت حساب
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
erroneous U نادرست
amiss U نادرست
inaccurate U نادرست
out of a U نادرست
impure U نادرست
phoney U نادرست
fouler U نادرست
imprecise U نادرست
phony U نادرست
fouled U نادرست
foul U نادرست
foulest U نادرست
fouls U نادرست
unfair U نادرست
unfairly U نادرست
phoneys U نادرست
phonies U نادرست
crooked U نادرست
spurious U نادرست
out of order U نادرست
dishonest U نادرست
inconsecutive U نادرست
inconsequent U نادرست
false U نادرست
false <adj.> U نادرست
infirmly U نادرست
inexact U نادرست
in error <adj.> U نادرست
trumped-up U نادرست
sinister U کج نادرست
trumped up U نادرست
wrongful U نادرست
out of trim U نادرست
false code U کد نادرست
unsafe U نادرست
wrong answers U پاسخهای نادرست
errors U عقیده نادرست
unsound U ناخوش نادرست
error U عقیده نادرست
wrong information U اطلاعات نادرست
chucks U پرتاب نادرست
chucked U پرتاب نادرست
improper U نامناسب نادرست
inaccurate U نادرست یا غلط
vicious U بدطینت نادرست
misconstruction U تعبیر نادرست
misconstruction U تفسیر نادرست
misconstructions U تفسیر نادرست
mispronunciation U تلفظ نادرست
mispronunciations U تلفظ نادرست
misinformation U خبر نادرست
false U ساختگی نادرست
misconstructions U تعبیر نادرست
chuck U پرتاب نادرست
wrongfully U بطور نادرست
untrue U نادرست خائن
jackleg U ناشی نادرست
foul play U کار نادرست
miscue U ضربه نادرست
mispronounciation U تلفظ نادرست
missatement U گفته نادرست
paralogism U قیاس نادرست
mistranslation U ترجمه نادرست
false information U اطلاعات نادرست
distractor U گزینه نادرست
fallacy of composition U تعمیم نادرست
false code U رمز نادرست
by indirection U با وسائل نادرست
foul bill of lading U بارنامه نادرست
heterography U املای نادرست
inaccurately U بطور نادرست
inexactly U بطور نادرست
false information U خبر نادرست
true false questions U پرسشهای درست- نادرست
malfunction U نادرست عمل کردن
unfair trade practice U اعمال تجاری نادرست
misallocation of resources U تخصیص نادرست منابع
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
wild cat U بی اعتبار بی پشتوانه نادرست
malfunctioned U نادرست عمل کردن
lies U سخن نادرست گفتن
sigmatism U تلفظ نادرست حرف " س "
foozle U بدساختن ضربت نادرست
suggestio falsi U افهار و اعلام نادرست
prismatic spectacles U عینک نادرست نما
incorrect U نادرست یا به همراه خطا
malfunctions U نادرست عمل کردن
lie U سخن نادرست گفتن
lied U سخن نادرست گفتن
paralpgize U قیاس نادرست ساختن
subtil U دقیق
wistful U دقیق
scrutinizer U دقیق
exact U دقیق
exact solution U حل دقیق
exacted U دقیق
advertent U دقیق
punctual U دقیق
particular redemption U دقیق
scholastical U دقیق
stringent U دقیق
stringently U دقیق
exacts U دقیق
literal U دقیق
astute U دقیق
tenty U دقیق
intent U دقیق
precision U دقیق
scholastic U دقیق
punctilious U دقیق
exquisite U دقیق
punctiliously U دقیق
accurate U دقیق
ungrammatical U مخالف ایین دستور نادرست
wide of the mark <idiom> U از هدف به دور بردن ،نادرست
paralogist U کسیکه قیاس نادرست میسازد
false starts U اغاز نادرست خطا در شروع
false start U اغاز نادرست خطا در شروع
mal U خطا نادرست و متقلبانه را می رساند
sounds U بی خطر دقیق
fine spun U دقیق خیالی
scrutiny U بررسی دقیق
precise U دقیق کردن
pernickety U کاربسیار دقیق
queasy U زیاد دقیق
instruments U الات دقیق
sounded U بی خطر دقیق
sound U بی خطر دقیق
soundest U بی خطر دقیق
precisionist U بسیار دقیق
precision tool U ابزار دقیق
precision tools U الات دقیق
precise U صریح دقیق
precise U خیلی دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
watchfulness U دقیق هشیاری
thorough paced U دقیق گام
pryingly U با نگاه دقیق
high accuracy measurement U سنجش دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
watchful U بی خواب دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
imprecise U غیر دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
correct U دقیق یا درست
in-depth U دقیق و عمیق
goings-over U بررسی دقیق
going-over U بررسی دقیق
corrects U دقیق یا درست
detailed analysis U بررسی دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
precision sweep U روبش دقیق
precision fire U تیر دقیق
queazy U زیاد دقیق
exact location U محل دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
subtle U دقیق لطیف
precision balance U ترازوی دقیق
precisian U خیلی دقیق
tenuous U لطیف دقیق
particularization U شرح دقیق
set U لجوج دقیق
sets U لجوج دقیق
setting up U لجوج دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
perpend U دقیق بودن
Recent search history Forum search
1دقیق ترین معادل business در فارسی چه است؟
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
2interfereometry
1بمعني محدوده ميباشد؟bin آيا كلمه
1i was rebelling now
1 Add a recovery email to secure your account
1but as an old harvard man my father could sit with the class of'26
3معنی کلمه retraction چیست؟
0ميخواهم موجودي حساب بگيرم
0ميخواهم موجودي حساب بگيرم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com